ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود


که هر شب من کجا و او کجا و دل کجا باشد؟

لبانت آن چنان بوسم که جایم بر لبان آید


کنارت آن زمان گیرم که عمرم در میان باشد